سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دل دفتر اندیشه است . [امام علی علیه السلام]

به یگانه‏ی تاریخ‏ها و  یگانگانش:

 

شب در کویر بوی سپیدار کهنه داشت

یک جلگه دشت در بُن هر خار کهنه داشت

ماهِ بلند غار سپیدی به نور بود

اصحاب کهف در دل هر غار کهنه داشت

دامان چاه و برکه‏ی خاموش اشک‏ها

در گوش خاک دانه‏ی اسرار کهنه داشت

صدها امیر داشت که تنهاترین‏شان

تکه حصیر پاره‏ی نمدار کهنه داشت

                   *

در خانه یک عبای یمانی به چوب رخت

فرزند و همسر و در و دیوار کهنه داشت

یک روز گرم هم که نبودید کودکش

پیراهن معطر پُرخار کهنه داشت

آن سوی خیمه‏ها نه فقط یک شریعه بود

سالار رودخانه، علمدار کهنه داشت

                   *

همه خانه‏های دیگر در کنج کهکشان

هم نام‏های عبری بسیارِ کهنه داشت

                   *

تنها نه بارِ دانه که بر دوش می‏کشید

حلاج‏های نو سرِ هر دار کهنه داشت

پایان نمی‏گرفت شرابی که باز شد

بر سفره‏ای که ساقی و میخوار کهنه داشت

                   *

او بود و تیغ‏ها و تبرها که می‏شکست

او بود و دشت بوی سپیدار کهنه داشت

 

س. م. ط/ 1388/ قم


کلمات کلیدی: غزل، شعر آیینی

نوشته شده توسط سیدمیثم طباطبائی 88/5/8:: 12:52 عصر     |     () نظر

 

دارم هزار چشم به دستان اهل بیت

این چشمها که مانده‏ست حیران اهل بیت

این لب که سهم زمزم و تربت گرفته است

تا گل کند نهالم با نان اهل بیت

دارم هزار پنجه به دیوار خویشتن

دارم هزار دست به دامان اهل بیت

این سر کشیده ام به سرِ قله تا کنم

در لطمه‏های باد پریشان اهل بیت

یک چند جرعه ابر عطش در دلم نشست

تا رود رود پر کند از خوان اهل بیت

اینک اگر بگیرد باران به دامانم

در دشتها ببارم باران اهل بیت

اینک اگر ببیند خورشید‍، خانه‏ام

اینک اگر بگردد چشمان اهل بیت

                 *

فکر ضمانت است دل آهوی غزل

این خسته‏ای که سرنشانده به دیوان اهل بیت

آنقدر در غبار حاشیه ماندیم تا نشست

چون سایه‏ای همین به گوشه کناران اهل بیت

جز سایه و غبار نمی‏ماند از کسی

روزی که زین کنند سواران اهل بیت

                    *

دل بسته بود حلقه به ایوانشان ولی

خون می‏گذشت از سرِ ایوان اهل بیت

 

 

سید میثم طباطبائی/ 1388 / قم

 


کلمات کلیدی: غزل، شعر آیینی

نوشته شده توسط سیدمیثم طباطبائی 88/5/7:: 11:39 صبح     |     () نظر

برای موعود:

پوستین پدر به دست تو بود

توش و تای سفر به دست تو بود

خاطر دوستان تو را می خواست

دوستان را نظر به دست تو بود

سینه ها از مدال سنگین بود

رتبه ی ترک سر به دست تو بود

خسته در باد شاخه می کردیم

شاخه را برگ و بر به دست تو بود

ناله در کوهسار می پیچید

صخره ها را کمر به دست تو بود

ابر و دریا ، شب و ترانه ی خاک

رشته ی خشک و تر به دست تو بود

سایه ای، مست گونه ای با ما

مستی ناب تر به دست تو بود

بیشتر هجر بود و حیرانی

وصلکی مختصر به دست تو بود

دل به دستان غم نمی دادم

دست این دل اگر به دست تو بود

 

حلقه ی اشک ها شراب نداشت

جام اهل نظر به دست تو بود

خسته از انتهات می پرسد

انتها را خبر به دست تو بود

اگر از نیمه برنمی گشتی

دست ما هر سحر به دست تو بود

کاشکی می رسید نوبت ما

کاشکی سر به سر به دست تو بود

 سید میثم طباطبائی

آخرین اصلاح تیر ماه 88 / شهرری


کلمات کلیدی: غزل، شعر آیینی

نوشته شده توسط سیدمیثم طباطبائی 88/4/18:: 1:10 عصر     |     () نظر