سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پسر آدم را با ناز چه کار که آغازش نطفه بوده است و پایانش مردار . نه روزى خود دادن تواند و نه تواند مرگش را باز راند [نهج البلاغه]

نمی گذارم از آسمانم ستاره هایم فرو بریزد

نمی گذارم که پای آیینه پاره هایم فرو بریزد

هوا هنوز از حباب یک ابر بی نشان آبدانه دارد

نمی گذارم در این کویر استعاره هایم فرو بریزد

هنوز دریای بی سکونش کنار این غم گزیده پیداست

خدا کند موج سرکشی در کناره هایم فرو بریزد

اگر در این چاه بی سرانجامِ بی عبورم کبوترانی

اگر مسیحای هیزمی در شراره هایم فرو بریزد

 

نباید آری سری است این جا که بر سرِ دار می شکوفد

نبایدم جز اذان خون از مناره هایم فرو بریزد

 

شبی زمینگیر بی نشانه،‏ شبی جهاندار جاودانه

نباید این اشک هرگزم در هماره هایم فرو بریزد

 

16 دیماه 87 / قم


کلمات کلیدی: غزل

نوشته شده توسط سیدمیثم طباطبائی 88/1/12:: 9:14 صبح     |     () نظر

به موعود

ای روی تو بهار دل برگریز من

ای یاد تو مهار دل پرگُریز من

شبهای بیدلی به درازا کشیده است

ای بی تو مردمان جهان در ستیز من

آری چگونه پای نهد در شبی چنین

دردانه قایقت به دل موج خیز من

نام دوباره ی دل من سرزمین نیل

باشی اگر به قحطی شبها عزیز من

از دامن تو قطره به خورشید می رود

ای بی تو ابرهای جهان اشکریز من

 


کلمات کلیدی: غزل

نوشته شده توسط سیدمیثم طباطبائی 87/11/25:: 5:24 عصر     |     () نظر

<      1   2   3